fdh , ffdk , fo,hk , f',

عصبانیم

چهارشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۹:۴۵ ب.ظ

چقدر مسخره است این زندگی، چقدر مزخرفه که آدم برای خودش یه گوشه نداشته باشه، یه اتاق درست و حسابی برای خودم ندارم! میام دعا کنم یه نفر رد میشه، میام گریه کنم یه نفر رد میشه، میام لباس بپوشم یه نفر میاد رد میشه، میام بشینم وبلاگ بنویسم یه نفر رد میشه، میخوام نماز بخونم ولی روم نمیشه جلوی اونها، ولی مگه میشه توی این کاروانسرا که دقیقاً همون لحظه ای که بغضت میترکه و میخوای گریه کنی یه نفر رد میشه؟.... آخه بابا منم آدمم، میخوام راحت باشم... دق کردم خدایا از این زندگی مسخره ... دق کردم

خدایا خوب می بینی؟! اینقدر پُرم که دلم میخواد از شب تا صبح گریه کنم ولی حتی نمیتونم یه دعا بخونم! دیگه داره حرصم درمیاد دلم میخواد بلند شم به این دنیا و زندگی مسخره و هرکی دور و اطرافم هست فحش بدم!

مشاوره رو چکار کنم؟

چهارشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۸:۴۱ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۵ تیر ۹۳ ، ۲۰:۴۱
چه بنویسم؟ چرا بنویسم؟ وقتی هیچکس نیست این اطراف تا بشنود

میدونین چی حرص آدم رو درمیاره؟

دوشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۲۴ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۳ تیر ۹۳ ، ۱۵:۲۴
قدیم ها توی ایامِ شباب! مدام دنبال ایده بودم واسه کار... الان یه ایدۀ بیــــــــــست، توپ، درجه یک، به ذهنم رسیده:
راه اندازیِ موسسۀ ترک اعتیاد به viber، line ،tango و از این قبیل... :))))))))))
گرچه پیش بینی میکنم که حتی اگه دست و پای این افراد رو هم با طناب به تخت ببندم، با نوکِ بینی شون، توی line ، پُست میذارن و لایک میکنن!
یه همچین مملکتی هستیم 
خدا رحمت کنه قلیون و دود و شیشه رو! بی ضرر بودن در برابر این اعتیادها ( تبلیغِ زیرپوستی از موسسۀ آینده م)

دارم دق میکنم

يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۹:۴۷ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۲ تیر ۹۳ ، ۲۱:۴۷

من خر نیستم!؟

يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۹:۰۴ ب.ظ

+ داروین یه سری اعتقادات داشته که انسان و میمون رو به هم ربط میداده ،با عرض پوزش از همگی بنده هم یه سری اعتقادات دارم که انسان و خر رو به هم ربط میده! ، منظورم اینه که بشر در طول تاریخ دست به خریّت های بزرگی زد ولی هیچوقت مسئولیتِ خریّتش رو به عهده نگرفت! دقیقاً شبیهِ این الاغی که توی سریال کلاه قرمزی، همیشه اصرار داره که خر نیست،بلکه جیگره!

+ بنابراین امروز به این نتیجۀ فرامهم دست یافتم که بزرگتری خریّتِ من اینه که قبول نمیکنم که بعضی مواقع خریّت میکنم! از این به بعد قصد دارم مسئولیتِ خریّت های خودم رو بپذیرم

+یکی از خریّت های بنده اینه که زود عصبانی میشم و زود دست به خریّت میزنم! امروز ظهر که اعصابم از مشاورم خورد شد، عصبانیتم رو سر خودم خالی کردم و الان مثل خررر پشیمونم از اینکه برای اولین بار اینطور به خودم صدمه زدم

+یکی دیگه از خریّت های من اینه که زود یادم میره که فلانی باهام دشمنی کرده. طرف، زیرآبِ منُ میزنه در حدّ پارالمپیک! بعدش دو ماه دیگه می بینمش تحویلش میگیرم در حدّ المپیک!



روزهای آخرِ 27 سالگی ام

شنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۳۹ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۱ تیر ۹۳ ، ۲۲:۳۹

بی داری ها! و بیقراریها

جمعه, ۲۰ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۴۹ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۰ تیر ۹۳ ، ۲۳:۴۹

سخنی با مشاورم

جمعه, ۲۰ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۳۴ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۰ تیر ۹۳ ، ۱۲:۳۴

غیر تسلیم و رضا کو چاره ای؟

پنجشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۳، ۰۹:۰۷ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۹ تیر ۹۳ ، ۲۱:۰۷

آنچه آغاز ندارد نپذیرد انجام

پنجشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۲۶ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۹ تیر ۹۳ ، ۱۴:۲۶

حاج آغا مسئلهٌ

چهارشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۵۱ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۸ تیر ۹۳ ، ۱۵:۵۱

تفاوت در همه چی

سه شنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۴:۱۸ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۷ تیر ۹۳ ، ۱۶:۱۸

جلسۀ اول مشاوره - بعد از رنسانس!

دوشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۸:۳۳ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۶ تیر ۹۳ ، ۲۰:۳۳

فرض کنید یه روانشناس داره موسیقی گوش میده:


پوران: هرچی تو دنیا غمه مالِ منه/روزی هزار بار دل من میشکنه/دل دیگه اون طاقتها رو نداره/پشت سر هم داره بد میاره

روانشناس از کلماتِ "هرچی"، "دیگه نداره" و "روزی هزاربار"   به این نتیجه میرسه که بانو پوران تعمیم بیش از حدّ میکنن و توصیه میکنه که به جای این کلمات از کلماتِ غالباً، گاهی و بعضی استفاده کنن، به این ترتیب بانو پوران بعد از گذراندنِ دورۀ CBT، ترانه رو به این شکل بازخوانی میکنن: گاهی تو دنیا غمها مالِ منه/ بعضی مواقع دل من میشکنه/ دل غالباً طاقت خوبی داره/ هرکسی گاهی کمی بد میاره


کوروس سرهنگ زاده: دیگه عاشق شدن نازکشیدن فایده نداره نداره/ دیگه دنبال آهو دویدن فایده نداره نداره

روانشناس از کلمۀ "دیگه فایده نداره" ، Arbitrary inference و کمال گرایی رو تشخیص میدن و از جناب سرهنگ زاده سوال میکنن که : کوروس جان، چه هدف یا اهدافی در دویدن دنبالِ آهو داری؟ آیا این شیوۀ تفکر در جهت اهدافِ شماست یا در مقابل آن؟! ضمناً کوروس جان تو یه کم کمال گرا هم هستی هااا، مردِ حسابی مگه تو یوزپلنگی که انتظار داری به آهو برسی؟ توصیه میکنم مستند راز بقا رو ببینی


شکیلا: رسوای زمانه منم/دیوانه منم...

روانشناس labeling رو تشخیص میده و سعی میکنه به خانم شکیلا بفهمونه که سرِ پیری، دست از این عاشق بازیهاو  برچسب گذاری و لوس بازی ها برداره و به ارزشهای دیگۀ خودش فکر کنه


همایون شجریان: چرا رفتی چرااااا من بی قرارم؟ به سر سودای آغوش تو دارم... 

روانشناس: همایون جان بی قراری؟ 

همایون: نه به خدا، دکتر

روانشناس در حالیکه چشمهاشو ریز کرده به چشمهای همایون زل زده، با یه لبخند شیطانی! به همایون میگه: بی قراری؟طفره نرو...

همایون: نه به خدا... تیم ایران که از آرژانتین باخت دلم گرفت خواستم یه چَه چَهی زده باشم! در اصل منظورم این بود که : چرا باختی چراااا من بی قرارم؟


ای کسانیکه هر وقت نمیتونید جلوی گریـه تون رو بگیرین واسه اینکه تابلو نشه میگین: صابونِ لعنتی رفته تو چشمم و بلافاصله بعدش بهتون میگن که : این آشغالها رو به مژه هات نزن تا واسه شستنشون صابون توی چشمت نره... !

ای کسانیکه اینجوری غصه دارین و حتی جایی واسه گریـه کردن ندارین... آهاااای با شما هستم....   هیچی .... فقط خواستم بگم درک میکنم سوزش اون صابون رو! 

همیشه

جمعه, ۶ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۳۶ ق.ظ

گاهی باید شنید تا شاید شاید شاید کمی فهمید ، دانلود کنید:

 برای دانلود اینجا کلیک کنید و بعد دکمۀ زردرنگ دریافت رو بزنید

تنهاگریزی که منزوی شد

سه شنبه, ۳ تیر ۱۳۹۳، ۰۹:۱۱ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۳ تیر ۹۳ ، ۲۱:۱۱

چرخش دوران

سه شنبه, ۳ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۱۹ ب.ظ
از چرخش زمین، سرِ من بدجور گیج می رود. زمین می چرخد، روز شب می شود و شب روز... و من نمی فهمم که اینجا چه میکنم؟ چرا آمدم؟ چرا هستم؟چرا کار میکنم؟چرا میخرم، می پوشم ،میخوابم، میخورم؟برای چه زمانی پول  و برای چه کسی عاطفه پس انداز می کنم؟
 می روم و برمیگردم ، کسی منتظرم نیست،نگرانم که چرا کسی نگرانم نیست؟ هیچ چیز برای من با هیچ چیز فرقی ندارد، بودنِ من با نبودنِ من یکی ست... امیدِ من برای نفس کشیدن چیست؟ دلم به گرمی کدام تکیه گاه گرم است؟منتظر چه هستم وقتی امیدی نیست؟
زمین میچرخد و سرمن گیج میرود از این بیهودگی...

کاش نبودم یا در بودنِ من دلگرمی ای بود...