گلایه
خداروشکر امروز گریه کردم! مدتهاست که گریه کردن برای من سخت شده، دلم میگیره غصه دارم ولی هرچه تلاش میکنم نمیتونم گره کنم...
یک هفته است که دلم خیلی گرفته... اوج ناراحتی های من بود این هفته... دق کردم... امروز دلم شکست و بی اختیار اشکم سرازیر شد
دلم شکسته از اینکه اینقدر تنها شدم، هیچکس به فکرم نیست،دلم شکسته از اینکه هیچکس به یادم نیست
دلم شکسته از اینکه مدتهاست از ذهن همه پاک و مثل مُرده ها فراموش شدم... نه دوستی، نه تماس و پیامکی، نه حتی یک کامنت در وبلاگ، هیچکس به یاد من نیست، نه کسی رو دوست دارم و نه کسی من رو دوست داره، برای کسی بود و نبود من مهم نیست، برای کسی حال من مهم نیست، حتی برای روانشناس که از وضعیت من باخبر هست، دو روز قبل پیام فرستادم و درخواست کردم که به من نوبت بده ولی اصلاً جواب نداد و این یعنی هیچکس به فکر من نیست، حتی کسی که ادعا میکنه روحیه و حال مردم براش مهم هست
- ۹۳/۰۴/۳۱
آمدیم نبودید رفتیم...
در ضمن گور بابای روان شناس...