غربت...
سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۳، ۰۱:۱۴ ق.ظ
بی تابم. بی تاب تر از هر زمانی... غمم شبیهِ غمِ غربت است... شبیهِ بی تابی های یک نفر برای دیدن وطنش که تا زمانی ریه هایش از هوای وطن پر و خالی نشود، آرام و قرار نمیگیرد...
زین گونه ام که در غمٍ غربت، شکیب نیست گر سر کنم شکایتِ هجران، غریب نیست
دلم هوای حرف زدن دارد... نه برای هر کسی... نه برای کسی که همدلی اش خلاصه میشود به جابه جا کردنِ حرف به حرفِ غمهای من از این گوش به آن یکی ...
جانم بگیر و صحبت جانانه ام ببخش کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست
- ۹۳/۰۴/۳۱